شاهنامه

ساخت وبلاگ
کیخسرو از رستم خواست که حیوان را ازبین ببرد و رستم ھمراه چوپان به آن دشت رفت. سه روز در دشت جستجو کرد و روز چھارم گورخرمثل باد شمال از مقابلش رد شد.رستم با خود گفت بھتر است او را زنده بگیرم و نزد شاه ببرم. کمندی انداخت ولی ناگھان گورخر ناپدید شد.رستم فھمید که آن حیوان نیست و چاره ھم در زور نیست.از دانایان شنیده بود که این دشت محل زندگی اکوان دیو است که به شکل گورخر در می آید و تنھا چاره اش تیغ است.این بار که پیدایش شد کمان را بزه کرد، تیری انداخت ولی دوباره گور از مقابل چشمش ناپدید شد.سه روز و شب دنبالش بود که از خستگی از رخش فرود آمد و سر به زین گذاشت و به خواب رفت. اکوان دیو رستم را در خواب برداشت و به آسمان برد.وقتی رستم بیدار شد اکوان دیو از او پرسید آرزویست چیست؟ ترا در خشکی بیاندازم یا دریا؟ رستم میدانست که ھرچه بگوید دیو واژگونه عمل خواھد کرد..بنابراین پاسخ داد که دانای چین گفته:که در آب ھرکو بر آیدش ھوشبه مینو روانش نبیند سروشبکوھم بینداز تا ببر و شیرببینند چنگال مرد دلیراکوان دیو رستم را به دریا انداخت.رستم با دست چپ و پا شنا میکرد و با تیغ در دست راست نھنگان را که به اوحمله میکردند از پا در میآورد تا به ساحل ھامون رسید.خود را خشک کرد و بسوی چشمه ایکه آنجا خوابیده بود به امید پیدا کردن رخش رفت.ولی اورا آنجا ندید.پیاده ھمی رفت تا به یک گله اسب در مرغزاری رسید.رخش در میان گله اسبان بود.گله داران که از اسبان افراسیاب نگھداری میکردند در خواب بودند.رستم زین بر رخش گذاشت که گله داران از صدای اسبھا بیدار شدند و به رستم حمله کردند ولی رستم دونفری از آنان را کشت و بقیه فرار کردند.در ھمین زمان بود که افراسیاب برای دیدن گله اسبان با نوازندگان و خوانندگان و چنگ ومی به آن دشت رسی شاهنامه...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahname2232 بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:22

هفت‌خوان‌خوان اول: نبرد رخش با شیررستم راه دو روزه را در یک روزه پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و خواست تا استراحت کند. ناگهان دشتی پر از گورخر پدیدار شد. رستم با رخش به سمت آن‌ها رفت و کمند انداخت و گوری را شکار کرد. آتشی بر افروخت و گور را بریان کرد و خورد. آن‌گاه افسار رخش را باز کرد و او را برای چرا رها کرد و خود در نیستانی بستر خواب ساخت به خواب رفت.اما آن نیستان بیشه‌ی شیری بود که در نیمه‌های شب آن شیر به لانه‌اش بازمی‌گشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرو رفته بود شیر به رخش حمله کرد و رخش خروشید سُم‌هایش را بر سر شیر کوبید و دندان بر پشت شیر فرو برد و آن‌قدر شیر را به زمین زد تا جان بداد. وقتی رستم از خواب بیدار شد، دید شیر از پای درآمده گفت:«ای رخش ناهوشیار! که گفت که تو با شیر کارزار کنی؟ اگر بدست شیر کشته میشدی من این خئود و کمند و کمان و گرز و تیغ و ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران میکشیدم؟ »این را گفت و دوباره خوابید.خوان دوم: گذر از بیابان خشکپس از گذشتن از خوان اول، با طلوع خورشید، رستم از خواب بیدار شد و تن رخش را تیمار کرد و زین کرد و به‌راه افتاد. بیابانی بی‌آب و علف و سوزان در پیش بود گرما چنان بود که اگر مرغ از آن‌جا گذر می‌کرد در هوا بریان میشد. زبان رستم از شدت تشنگی زخمی شده و رخش نیز دیگر نایی نداشت. رستم از رخش پیاده شد زوبین بدست، از شدت تشنگی، تلو تلو حرکت می‌کرد. بیابان دراز و گرما شدید و چاره ناپیدا بود. رستم پهلوان از شدت تشنگی به ستوه آمده دست به آسمان برد و گفت:«ای داور داروگر! رنج و آسایش همه از توست. اگر از رنج من خشنودی رنج من بسیار شد. من این رنج را بر خود خریدم مگر کردگار شاه کاووس را زنهار دهد و ایرانیان را از چنگال دیو بره شاهنامه...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahname2232 بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:22

نامفردوسی سرودهٔ خود و منبع آن را چندین بار «نامه»، «نامهٔ باستان»، «نامهٔ خسروان»، «نامهٔ شهریار» و از این دست نامیده، اما در هیچ‌جای، آن را «شاهنامه» یا در تنگنای وزن، «شهنامه» نام نداده‌است. تنها در یک بیت از هجونامه «شهنامه» آمده‌است. اما همهٔ آثار منظوم و منثور در آن روزگار را — که دربردارندهٔ پادشاهی ایران از کیومرث تا یزدگرد بود — بیشتر «شاهنامه» خوانده‌اند و نام منبع فردوسی هم «شاهنامهٔ ابومنصوری» بود. گذشته از این‌ها، منابع پس از فردوسی، اثر او را «شاهنامه» نامیده‌اند و در همهٔ دست‌نویس‌های آن و برگردان عربی بنداری نیز، نام آن «شاهنامه» آمده‌است. با نگرش به این نشانه‌ها و این‌که «شاهنامه» برگردان پارسی «خدای‌نامگ» در پهلوی بوده، گمانی برجای نمی‌ماند که نام این کتاب «شاهنامه» بوده‌است..[۱]منبع و تاریخ سرایشنبرد بهرام چوبین با ساوه‌شاه در شاهنامهٔ فردوسی که در موزه هنر شهرستان لس آنجلس نگه‌داری می‌شود.فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش رزم‌نامهٔ ملی ایران دست‌زد. پیش از او مسعودی مروزی بخشی از شاهنامه را به نظم سروده‌بود.[۲] او شاهنامهٔ خود را در بحر هزج سروده‌بود که این بحر بر پایهٔ چارچوب وزن بحر عربی رجز ساخته شده‌بود. از شاهنامهٔ مسعودی تنها سه بیت به‌جا مانده‌است.[۳] دقیقی نیز پیش از فردوسی به‌نظم‌درآوردن داستان‌های ملی ایران را آغاز کرد، اما کار او ناتمام ماند تا این‌که فردوسی آن را به پایان رساند.[۴]به‌گمان فراوان، فردوسی در سرودن شاهنامه تنها از یک منبع تدوین‌شده بهره برده و آن، شاهنامهٔ ابومنصوری بوده‌است. آغاز سرایش شاهنامه پیرامو شاهنامه...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahname2232 بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:22